سفر به ابیانه؛ روستای سرخ ایران
آخر هفتهها اگه برنامهای برای مهمونی، دورهمی یا قرار با دوستاتون نداشته باشید، بهترین گزینه برای گذروندن وقت، سفر رفتنه. یک سفر کوتاه و جمع و جور، میتونه حال و هوای آخر هفته رو کاملا عوض کنه. برای یک سفر کوتاه، باید جایی رو انتخاب کرد که فاصله زیادی از شهر محل زندگیتون نداشته باشه. من تهران زندگی میکنم؛ شنیده بودم نزدیک کاشان روستایی به اسم ابیانه هست که خیلی ازش تعریف میکنن. رفتن به این روستا زمان زیادی لازم نداره و میتونی مطمئن باشی که همهجای اون رو با خیال راحت میبینی. توی این سفرنامه از پسوک با من همراه باشید تا سری به روستای ابیانه بزنیم.
ابیانه، روستای سرخ ایران
پیشنهاد سفر به ابیانه رو با خانواده مطرح کردم. اونها هم بعد از کمی فکر کردن و چک کردن برنامههاشون، از پیشنهادم استقبال کردن. قرار شد که پنجشنبه صبح زود با ماشین بابا حرکت کنیم. چهارشنبه بابا ماشین رو برد کارواش، بعدش باک بنزین رو پر کرد که برای سفر آماده باشه. الان که فصل بهاره، روستای ابیانه آب و هوای خوبی داره. پس لباس سبک برداشتیم؛ ولی برای سرد شدن احتمالی هوا توی شب هم یک لباس گرم انتخاب کردیم. هر کدوممون باقی وسایل مورد نیاز خودمون رو جمع کردیم توی ساک و کولههامون و آماده سفر شدیم. راستی کفش راحت هم که میدونید از واجبات هر سفره.
حرکت به سمت ابیانه
پنج شنبه صبح شد. گفتم که قرار شد صبح زود راه بیفتیم. تصمیم گرفتیم صبحونه رو توی راه بخوریم. پس دست و رو شسته و نشسته لباس پوشیدیم و حرکت کردیم. تا بخوایم برسیم به روستای جذاب ابیانه، حدود ۳ تا ۴ ساعت زمان میبُرد. راستی روستای ابیانه توی استان اصفهانه و تقریبا به کاشان نزدیکه؛ جوری که میتونید کاشان و ابیانه رو توی یک سفر ببینید.
خونه ما غرب تهرانه؛ از آزادگان گازش رو گرفتیم تا برسیم به آزادراه خلیج فارس. شیشه رو پایین کشیدم تا باد صبح به صورتم بخوره. من عاشق اینم که باد رو روی صورتم حس کنم. بابا ضبط رو روشن کرد و آهنگ گذاشت تا خواب از سر همه بپره.
توی جاده تهران- قم به یک مجتمع خدماتی به اسم «مهر و ماه» رسیدیم. نزدیکش هم مجتمع دیگهای بود به اسم «مهتاب». تصمیم گرفتیم اینجا صبحونه رو بخوریم. خوراکیهای مورد علاقهمون رو برداشتیم و نشستیم صبحونه خوردیم. با خوردن صبحونه و چای تازه، جون گرفتیم و خواب از سر همهمون پرید. بعد از صبحونه، سوار ماشین شدیم تا یک سره به مقصد برسیم.
رسیدیم به ابیانه
بعد از رد شدن از کاشان و ۵۵ کیلومتری بزرگراه کاشان-اصفهان، وارد جادهای شدیم که ما رو به ابیانه میرسوند. این جاده درختهای بلند و قشنگی داشت که چندتا عکس هم ازشون گرفتم. گفتیم شاید توی مسیر برگشت خودمون هم اینجا عکس بندازیم که البته فراموش کردیم. از روستاهای هنجن، یارند، کمجان، برز و طره گذشتیم تا به ابیانه رسیدیم. برای ورود به روستا مبلغی رو به عنوان ورودی ازمون گرفتن. معمولا این اتفاق برای روستاهایی که گردشگر زیاد داره رایجه. ابیانه هم که روستای محبوبیه؛ هم بین ایرانیها و هم بین توریستهای خارجی. بعد از پرداخت ورودی روستا بهمون یک برگه راهنما هم دادن تا بدونیم کجاها باید بریم.
وقتی وارد روستا شدیم، همه چی برامون جالب بود. خونههای ابیانه همه سرخ رنگ هستن و معماری شبیه به هم دارن. چون ابیانه جای دنجیه و توی مسیر نیست، بکر و دستنخورده باقی مونده. ابیانه روستای کوهستانیه که در دامنه کوهِ کرکسه و بین کوهها قرار داره. مردم روستا لباسهای محلی تنشون بود که زیبایی اونجا رو بیشتر میکرد. زنها روسریهای قواره بزرگ گلگلی و مردها شلوارهای گشاد مشکی پوشیده بودن. محلیها به ابیانه «ویونا» میگن. ویونا اسم قدیم ابیانس که معنی اون بیدانه یا بیدستانه. قبلا خونده بودم که این روستا و بافتش قدیمیه؛ ولی تاریخ دقیق ساختش معلوم نیست. فقط میدونیم که حداقل واسه ۱۵۰۰ سال پیشه. با این تفاسیر بدونید که چه جای تاریخی جذابی منتظرتونه.
یک هتل پیدا کردیم به اسم ویونا و تصمیم گرفتیم اونجا بمونیم. ابیانه کلا دوتا هتل داره؛ به جز اون میتونید توی خونهها و سوییتهای محلی هم بمونید. هتل ویونا به شکل پلکانی و به رنگ سرخ ساخته شده که شبیه به بافت روستا باشه. تقریبا همه جاش پله داره؛ پس اگه زانو درد یا مشکل حرکتی دارید شاید براتون سخت باشه اینجا بمونید. دوتا اتاق گرفتیم که ساده و تمیز بودن. من و برادرم توی یک اتاق مستقر شدیم، مامان و بابا هم توی یک اتاق دیگه. با صبحونه مفصلی که خورده بودیم، تصمیم گرفتیم ناهار نخوریم و بعد از استراحت، از روشنی هوا استفاده کنیم برای گشتوگذار.
گشتوگذار روز اول در روستای ابیانه
بعد از یک استراحت حسابی، خستگیمون در اومد. رفتیم چای عصرونه رو توی رستوران هتل خوردیم تا سرحال بیایم. از مسئول پذیرش برای گشتن توی ابیانه کمک گرفتیم. خود هتل، لیدر یا راهنما داشت که همهجا رو به گردشگرها نشون میداد. هماهنگ کردیم تا با ایشون بریم برای ابیانهگردی. چند نفر دیگه هم باهامون همراه شدن. راهنما، اول در مورد روستا و مردم اونجا بهمون توضیحاتی داد. کشاورزی و دامداری اصلیترین منبع درآمد مردم روستاست. سیب، آلو، زردآلو، گردو و بادوم از محصولات ابیانه هستن؛ ما هم کمی میوه خشک و البته لواشک محلی که از میوههای خودشون درست میکنن خریدیم.
مردم ابیانه به زبون فارسی قدیم (پهلوی اشکانی) حرف میزنن. بیشتر اهالی روستا تا زمان صفویه زرتشتی بودن و بعد مسلمون شدن؛ وجود آتشکده توی روستا هم سندی برای زرتشتی بودن مردمه. لباسهای محلیشون مربوط به دوره ساسانیه. زنها روسری یا چارقد بزرگ، با زمینه سفید و گلگلی سر میکنن؛ پیراهن چیندار و رویههایی از جنس مخمل و تافته میپوشن. مردها هم شلوار بلند و گشاد مشکی، قبا یا رویه و گیوه دارن.
خونهها و محلههای ابیانه
توی محلهها که قدم میزدیم، فهمیدیم که خونههای روستا شبیه هم ساخته شده؛ حتی پنجرههاشونم شبیه همه. بافت خونهها مارپیچیه و قدمتشون به دورههای سلجوقیان، صفویه و قاجار برمیگرده. ابیانه سه محله اصلی داره؛ پایین ده، پَل، یا بالا ده و یُسمون و هیچ کدوم از کوچههای پیچ در پیچ روستا بنبست نیستن. جالبه بدونید هر چی بارون به خاک سرخ خونهها بخوره، استحکامشون بیشتر میشه.
درِ خونهها چوبیه و روشون دوتا چیز به اسم کوبه گذاشتن که برای رفتن توی خونه باید اونها رو بزنی. یکی از اونها برای مهمون زن و اون یکی برای مرده و هر کدوم صدای متفاوتی میده. این جوری صاحبخونه میفهمه کی پشت دره. وایسادیم و چندتا عکس جلوی بعضی از خونهها انداختیم که بعضیهاش خیلی قشنگ شد. فهمیدیم که میتونیم لباس محلی کرایه کنیم و عکاسی کنیم. از راهنمامون خواستیم که ما رو به محل اجاره لباس ببره. من و مامانم و برادرم لباس پوشیدیم. خیلی حس جالبی بود و واقعا از لباسها خوشمون اومده بود. جلوی بعضی خونهها سکو واسه نشستن بود که عکسامون رو قشنگتر کرد. عکاسیمون که تموم شد روی سنگفرشها راه میرفتیم تا به امامزاده رسیدیم.
این آستان متعلق به فرزندان امام موسی کاظم بود و وقتی وارد اونجا شدیم یک حوض وسط حیاط دیدیم. حیاط ایوونهای کوچیک داشت که با نردههای مشبک چوبی تزیین شده بودن. از ایوون جنوبی میشد باغها و ارتفاعات روبهروی روستا رو دید. گنبد امامزاده هم قشنگ بود؛ هشت وجهی بود و کاشیکاری آبی داشت.
حسابی توی محلهها قدم زدیم، خونههای خوشگل و مردم روستا رو دیدیم. باهاشون معاشرت کردیم، ازشون کمی خرید کردیم و با بعضیها عکس یادگاری گرفتیم. توی راه توریستهای خارجی هم دیدیم. کم کم هوا تاریک میشد و ما برگشتیم سمت هتل و برای شام آماده شدیم. به رستوران هتل که رفتیم؛ توریستهای خارجی هم دیدیم که فکر کنم فرانسوی بودن. منوی رستوران رو نگاه کردیم و دیدیم غذاهای محلی هم داره؛ «کال جوش» و «قلیه». قلیه سفارش دادم که یک جور گوشت پخته شده و خشک شده بود. برای امتحان کردن خوب بود و من از انتخابم راضی بودم. رستوران موسیقی زنده داشت و به مهمونهای هتل هم خوش میگذشت. ما هم همونجا موندیم و شب رو با بقیه سپری کردیم تا فردا به ادامه گشتوگذار برسیم.
گشتوگذار روز دوم
صبح بعد از خوردن صبحونه با راهنمای عزیزمون همراه شدیم تا جاهای دیگه رو بهمون نشون بده. این دفعه با ماشین آفرود رفتیم تا کمتر پیادهروی کنیم. اول از همه رفتیم به سمت خانقاه.
خانقاه دراویش
ابیانه دوتا خانقاه داره که هر دوتاشون مربوط به دوره شاه عباس صفوی هستن. یکی از اونها یه خونه خشتی و گلی بود که متاسفانه از بین رفته و فقط در و قسمت جلوی خونه رو میشد دید. «خانه اشرفی»، خانقاه دیگهایه که توی ابیانهست. روی سر در ورودی این خونه، نقاشیهای ظریف و زیبایی کار شده بود. متاسفانه بعضی از کسانی که به آثار تاریخی اهمیت نمیدن، اطراف در خانقاه یادگاری نوشتن!
آتشکده هارپاک
مقصد بعدیمون، قدیمیترین اثر ابیانه، آتشکدهای به اسم «هارپاک» بود. در مسیر اصلی ابیانه، چهار گذرگاه سرپوشیده وجود داره که آتشکده هارپاک توی یکی از این گذرگاههاست. این آتشکده که در زمان هخامنشیان ساخته شده، سه طبقهای و چهار طاقی بوده و زمین اون شیب نسبتا زیادی داشته. البته الان فقط یک تالار کوچیک طبقه بالا از اون باقی مونده و به جز این قسمت و تابلویی که روش نوشته شده «آتشکده هارپاک» چیز دیگهای نیست. گویا هارپاک اسم یکی از بزرگان هخامنشی بوده.
مسجد پُرزَله
مسجد درهای خیلی قشنگی داشت که هرکدوم قدمت تاریخی زیادی داشتن. یکی از درها که تزیینات و جزییات خیلی خاصی داشت، قدیمیترین دری بود که توی ابیانه وجود داره. برای محافظت از این در، روی اون مایعی زدن که تا الان آسیبی ندیده. کنار مسجد یک آبانبار هم بود. نزدیک اون پلههایی بود که به طبقه بالا میرسید که یک ایوون کوچیک هم داشت. روی در بالا یک سری کندهکاری قدیمی داشت که چندتا اسم نوشته شده بود. روبهروی مسجد قدیمیترین درخت روستا رو هم دیدیم.
وقت خداحافظی رسید
بعد از دیدن جاهای دیدنی، ما رو به فضایی سرسبز بردن که سمت غرب روستا بود. توی این منطقه چشمه جذابی هم به اسم چشمه دو آبی بود که گویا بیشتر آب روستا از این چشمه تامین میشه. درختها و چشمه فضای آرامشبخشی ایجاد کرده بود. چشمههای دیگهای هم اطراف ابیانه وجود داره که متاسفانه وقت نشد به اونها هم سر بزنیم. دیگه وقت برگشت به هتل بود. وسیلههامون رو جمع کردیم تا بعد از ناهار برگردیم تهران. چون بابا رانندگی توی شب رو دوست نداره و ترجیح میداد زود برگردیم. بعد از ناهار راهی تهران شدیم و واقعا آخر هفته خوبی رو با هم گذروندیم. مرسی که همراه من بودین.
برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است